middle aged

mɪdəl e͡id͡ʒd


فارسی

1 عمومی:: دوره‌ بین‌ جوانی‌ وپیری‌، میان‌ سال‌

شبکه مترجمین ایران

english

1 general::   adj. VERBS be, feel, look She felt middle-aged and dull. | become ADV. prematurely

Oxford Collocations Dictionary


معنی‌های پیشنهادی کاربران

نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
Captcha Code